گفتگو با آموزگار پیشکسوت مــهــرطه
روز معلم، بهانهایست برای گفتگو با معلم داوطلبی که سالها با عشق و مــهــر در کنار فرزندان مــهــرطه بوده است. آموزگار پیشکسوتی که علاوه بر علم، درس زندگی به فرزندان مــهــرطه میآموزد و با لبخند آنها شاد و شریک لحظات پر التهاب نوجوانیشان بوده است.
بخوانید: بخش دوم گفتگو با آموزگار مــهــر
-بخش اول-
مــهــرطه موسسهی عشقورزیست، دانشآموزان را با هم مقایسه نکنید.
من جمیله یعقوبی، با مدرک فوقدیپلم ریاضی و لیسانس علوم تربیتی -گرایش مشاوره-؛ کارمند آموزش و پرورش هستم که اول مــهــرماه سال ۱۳۶۱ به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. در سال ۱۳۸۷ با ۲۸ سال سابقهی کار در زمینههای تدریس، معاونت و مدیریت بازنشست شدم و پس از آن بهصورت دبیر غیررسمی ریاضی و مشاور فعالیت کردم.
لطفا از سابقهی همکاری با مــهــرطه برایمان بگویید.
در سال ۱۳۸۸ و در سفر حج با خانم زارع -مدیر موسسه- آشنا شدم و از طریق ایشان با فعالیتهای مــهــرطه ارتباط برقرار کرده و از همان سال در کنار مددکاران مــهــرطه قرار گرفتم. از این همراهی عاشقانه استقبال میکنم و احساس میکنم از تجربهی همکاری با مــهــرطه، چیزی بالاتر از تجربهی تمام عمرم در آموزش و پرورش کسب کردهام.
چالشهای تدریس
تدریس به کودکانی که دارای خلاءهای جدی روحی و عاطفی هستند، چه چالشهای متفاوتی برای معلمان در مقاطع مختلف دارد؟
طبعا هر معلمی وقتی در کلاس قرار میگیرد با دانشآموزان مختلفی مواجه میشود. دانشآموزانی که ممکن است انواع مشکلات خانوادگی، مالی و حتی مشکلات جسمی خاصی داشته باشند. این چالشها برای معلمان در مقاطع مختلف، متفاوت است. معلمان مدارس ابتدایی بیشتر احساسی عمل میکنند و دوست دارند که بیشتر از زاویهی مــهــر و محبت با کودکانی که کمسنوسال هستند برخورد کنند؛ که گاها این برخورد باعث اشتباه و ایجاد فضای ترحم میشود. این چالش در مقاطع دبیرستان متفاوت است. در این مقطع ترجیح معلمان مواجه شدن با نوجوانانی با شرایط خانوادگی با ثبات و با سرانجام است. برخلاف مقطع ابتدایی، معلمان نمیتوانند صرفا با عشق پذیرای این بچهها باشند و مشکلات و مسائل آنها برایشان پیچیدهتر است.
کار با کودکان بیسرپرست و بدسرپرست در موسسهی مــهــرطه به من آموخت که ما باید در مقابل دیگران به نکات جزئی و ریز زیادی نگاه و توجه کنیم. میبایست به احساسات کودکان توجه ویژه داشته باشیم و بدانیم که هر حرف ما در ذهن کودکان چه معانی و تعبیرهای متفاوتی میتواند داشته باشد.
معلمان و دانشآموزان بیسرپرست
آیا معلم کودکان بیسرپرست به مهارت، آموزش و شناخت بیشتری نسبت به آموزگار کودکان عادی نیاز دارد؟
در تحصیل دانشآموزان سه اصل و رکن اساسی وجود دارد. خود دانشآموز، اولیای دانشآموز و مدرسه. معلمانی که با کودکان بیسرپرست سر و کار دارند باید بدانند که کودک بیسرپرست و بدسرپرست در یکی از این رکنهای اساسی، یعنی پدر و مادر و خانواده دچار کمبود جدی هستند و درحقیقت معلم و مربی هستند که پر کردن این خلاء اساسی در حوزهی آموزش کودکان بیسرپرست و بدسرپرست را به دوش میکشند.
یکی از مسائلی که مربیان و معلمان این کودکان با آن مواجه هستند، شناختن مرز محبت و ترحم در هنگام آموزش است. معلمان در عین اینکه تلاش میکنند تا مانند کودکان عادی با این گروه رفتار کنند، در عین حال میبایست رفتار و شرایط این کودکان را با ذرهبین و نکتهسنجی بیشتری بررسی کنند تا خلاء عدم حضور خانواده به نحو بهتری با شناخت و مهارتهای لازم پر شود و کودکان اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده و هویت خود را بهتر بشناسند.
دانشآموزان و شوق تحصیل
آیا عدم تمایل و اشتیاق به تحصیل در کودکان بیسرپرست و بدسرپرست بیشتر دیده میشود؟
نمیتوان گفت که عدم تمایل و اشتیاق به تحصیل در کودکان بیسرپرست و بدسرپرست بیشتر دیده میشود. حتی برخی اوقات برای این بچهها تحصیل به معنای پلهای برای پرتاب، برای بالا رفتن و برای به جایی رسیدن بوده است. اما شاید عدهای از کودکان امید به زندگی و امید به آیندهی کمرنگتری دارند و به همین دلیل اشتیاق به تحصیل در آنها کمتر دیده میشود. ولی بهطور کل عدم تمایل به تحصیل در اقشار و کودکان مختلف وجود داشته و نمیتوان آن را به قشر خاصی تعمیم داد.
استعدادها و موانع
معلمان چه نقشی در استعدادیابی و جهتدهی به استعداد کودکان بیسرپرست و بدسرپرست داشته و چه موانعی برای شکوفایی استعدادهای کودکان در مواجهه با خانوادههای آنان دارند؟
مهارت معلمان در نحوهی برخورد و تعامل با کودکان بیسرپرست و بدسرپرست مهمترین عامل در شکوفایی استعدادهای بالقوهی کودکان است. مربی یا معلم نمیبایست با توجه به مسائل موجود در خانوادهی این کودکان آنان را آنالیز و قضاوت کنند. خیلی اوقات بچههایی از خانوادههای بسیار نابهنجار استعدادهای بسیار درخشانی دارند که معلم میبایست این استعداد را به سمت هنجار سوق دهد. معلم با مهارت و دانش خود باعث میشود که خودباوری در کودکان رشد پیدا کند و او تشخیص دهد که با استعدادهای ذاتی و مهارتهای خود به کجا میتواند برسد.
گروهگریزی یا گروهگرایی؟
آیا مواردی مانند ناسازگاری با همکلاسیها در مدرسهها برای کودکان بیسرپرست و بدسرپرست نسبت به دانشآموزان در شرایط عادی متفاوت است؟ آیا در کودکان بدسرپرست یا بیسرپرست، گروهگریزی و یا گروهگرایی حاد بیشتر دیده میشود؟
ناسازگاری کودکان با همسالان خود در زمانهای خاص متفاوت است. دانشآموزان دورهی ابتدایی بیشتر دوست دارند خودشان تنها باشند و با همسالان خود حتی سر یک پاککن میجنگند. همین عزیزان وقتی به دورهی راهنمایی میرسند یاد میگیرند که گروه تشکیل دهند و در این جذب شدن به گروه، افرادی را انتخاب میکنند که شبیه خودشان هستند و اغلب سعی میکنند در گروه ریاست را بر عهده بگیرند. در مقابل وقتی دانشآموزان در گروه، شرایط نزدیک و همسانی دیگران با خود را احساس نکنند دچار گروهگریزی میشوند.
بر همین اساس در مورد انتخاب مدرسه برای کودکان در شرایط خاص میبایست دقت زیاد صورت گیرد تا شاهد آسیب به روح و روان کودک و میل او به گروهگریزی یا ضربه زدن به گروه نباشیم.
گرایش تحصیلی
در تجربهی آموزشی شما در حوزهی کودکان آسیبدیده، گرایش و استعدادهای کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست بیشتر به سمت علوم نظری بوده یا بیشتر استعدادهای هنری و تجسمی را در میان این کودکان کشف کردهاید؟
در کودکان بیسرپرست و بدسرپرست دانشآموزان بیشتر استعدادهای عملی و تجسمی هنری از خود بروز میدهند. این کودکان میخواهند زودتر به بهرهوری و بازده برسند. وقتی این بچهها استعدادهای کوچک خود را میشناسند به دنبال این هستند که آن را هرچه زودتر به نتیجه برسانند. من دانشآموزان زیادی داشتهام که به دنبال فعالیتهای تجسمی، هنری، ورزشی و سینمایی رفتهاند.
بهطور کل با توجه به اینکه علوم نظری به تمرکز فکر بیشتر نیاز دارد، این بچهها را کمتر به خود جذب میکند. چون اساسا آنها حضور ذهن و ثبات و پایداری فکری کمتری دارند. این بچهها مدام درگیر سوالات اساسی ذهنی هستند که این درس به چه درد من میخورد، در آینده میخواهم چه کاری انجام بدهم، به کجا برسم و…؟ البته برای بسیاری دیگر از نوجوان نیز این مسائل مطرح است.
بچههایی که فکر منسجم دارند در رشتههای نظری موفقتر عمل میکنند و فکر منسجم به خانوادهی منسجم نیاز دارد.
گرچه نمیتوان این موضوع را تعمیم کلی داد و همیشه استثنا وجود دارد.
معلم داوطلب
تجربهی کار و آموزش داوطلبانه به کودکان آسیبدیدهی اجتماعی و بیسرپرست برای شما بهعنوان معلم و مربی متعهد، چگونه بوده است؟
من تجربههای خوب زیادی داشتهام. در گذشته و پیش از تجربهی کار با کودکان آسیبدیده، اصولا در مدرسه شناخت از بچهها و خانوادهها کم بود و مقایسهی بچهها باهم زیاد اتفاق میافتاد. کار با کودکان بیسرپرست و بدسرپرست در موسسهی مــهــرطه به من آموخت که ما باید در مقابل دیگران به نکات جزئی و ریز زیادی نگاه و توجه کنیم. میبایست به احساسات کودکان توجه ویژه داشته باشیم و بدانیم که هر حرف ما در ذهن کودکان چه معانی و تعبیرهای متفاوتی میتواند داشته باشد.
چیزی که من میتوانم از تجربهی کار در موسسهی مــهــرطه بگویم این است که این موسسه سراسر عشق و عشق و دوست داشتن است.
بخوانید: بخش دوم گفتگو با آموزگار مــهــر