کودکان درونگرا
«کودکان درونگرا واقعا اعجوبههای کوچکی هستند. آنها را همانگونه که هستند بپذیرید. شما با حمایت از داشتههای ذاتی این کودکان، اجازه میدهید استعدادهایشان رشد کند.»
تمایل ما بزرگسالان برای اجتماعی شدن کودک، میتواند برگرفته از عرف جامعه باشد. گویی هرچقدر کودک تعامل بیشتری با اطرافیان داشته باشد و احساساتش را بیشتر بروز دهد، از نظر رفتاری سالمتر به نظر میآید.
اگر کودکمان دوستان کمی دارد، کمحرف است، رغبت زیادی به حضور در جمع ندارد و یا احساساتش را نشان نمیدهد؛ ممکن است فکر کنیم او خجالتیست. درحالیکه این علائم میتواند نشاندهندهی درونگرایی کودک باشد. درونگرایی یک ویژگی شخصیتیست که بعضی از نشانههای ظاهری آن شبیه به خجالتی بودن است. علت رفتارهای کودک درونگرا با کودک خجالتی متفاوت است.
کودک خجالتی از تنهایی لذت نمیبرد، اما از حضور در جمع میترسد و نگران قضاوت شدن است. این نگرانی باعث میشود در ابراز تواناییهایش با مشکل روبرو شود و از جمع کنارهگیری کند. درحالیکه کودک درونگرا تواناییهای اجتماعی خوبی دارد و میتواند از حقوق خود دفاع کند، اما تنهایی را ترجیح میدهد. اصرار ما برای تغییر رفتار کودک درونگرا، سبب آسیب به شخصیت او میشود. بنابراین چگونه رفتار کردن با کودک درونگرا اهمیت زیادی در رشد روانشناختی او دارد.
چگونه به کودکمان کمک کنیم در دنیای برونگرا رشد کند؟
کتاب «جادهی پیشرفت برای کودکان درونگرا» توسط دکتر «مارتی اولسنلانی» به نگارش درآمده است. «مارتی اولسنلانی» یکی از روانشناسان برجستهی آمریکایی در زمینهی درونگراییست که سمینارها و کارگاههای آموزشی را با موضوع درونگرایی در ایالات متحده و کانادا رهبری میکند.
نویسندهی کتاب بر اساس تجربهی خود و بیستوچند سال کار بالینی، میداند که کودک درونگرا مشکلی در میزان هوش یا قدرت حافظه ندارد. طبق دیدگاه او، کودک درونگرا چیزهای زیادی برای ارائه دارد؛ و البته برای شکوفایی، به حمایت والدین و سایرین نیاز دارد.
«مارتی اولسن لانی» دربارهی تجربهی کودکی خود اینطور میگوید: «من مانند اکثر کودکان درونگرا، بیشتر با ضربآهنگهای درونی خودم هماهنگ بودم و اغلب از تعامل با جهان اجتماعی بزرگتر خسته و سردرگم میشدم. نحوهی تجربهی من از جهان، مرا به چندین نتیجهگیری دربارهی خودم رسانده بود. چون دربارهی ملحق شدن به بازیها همیشه مردد بودم؛ بنابراین نتیجه گرفتم که یک کودک غیرعادی هستم. چون حتی وقتی که درسم را بلد بودم، باز هم به خودم اعتماد نداشتم که پاسخم درست باشد. نتیجه گرفتم که حافظهام مشکل دارد یا چندان باهوش نیستم. چون در حضور دیگران بسیار ساکت بودم. نتیجه گرفتم که چیز زیادی برای ارائه ندارم. بسیاری از کودکانی که بیشتر در طیف درونگراها هستند، به نتیجهگیریهای مشابه دربارهی خودشان میرسند. و من درست در همین حوزه میخواهم کمککننده باشم.»

تفاوت کودک درونگرا با کودک برونگرا
درونگرا و برونگرا بودن در همهی افراد از جمله کودکان، به موضوع دریافت انرژی مربوط میشود و اینکه فرد از نظر ذهنی چطور انرژی میگیرد. کودک درونگرا با خلوت، سکوت و تجربهی تنهایی میتواند انرژی ازدسترفتهی خود را بازیابی کند. درحالیکه کودک برونگرا تمایل دارد تا با انگیزههای بیرونی برانگیخته شود. کودک برونگرا نیاز دارد دربارهی افکار و احساسات خود با دیگران صحبت کند.
در بخشی از کتاب، به تفاوت دریافت انرژی در کودک درونگرا و برونگرا اشاره شده است: «تفاوت عمدهی بین کودک درونگرا و همتای برونگرایش در نحوهی کسب، استفاده و حفظ انرژیست. برای همهی ما، برخی موقعیتها انرژیبخش برخی گیرندهی انرژی هستند. کودک درونگرا انرژی خود را از درون میگیرد. او باید به افکار، احساسات و ادراکات خودش دسترسی داشته باشد تا احساس سرزندگی و تعادل کند. محرکهای بیرونی بیش از حد -فعالیت، سر و صدا، حرف زدن- انرژیاش را میگیرد و او را خسته میکند. برعکس، کودک برونگرا از جهان بیرون انرژی میگیرد. او زمانیکه در محیطی با افراد زیاد و فعالیتهای زیاد قرار دارد، از همیشه خوشحالتر است. سکوت یا تنهایی بیش از حد، فرد برونگرا را فرسوده میکند.»
با پذیرش کودک درونگرا، مسیر رشد او را هموار کنیم
پذیرش، مهمترین کمک به کودک درونگراست. ما نباید از کودک درونگرا انتظار رفتارهای کودک برونگرا را داشته باشیم، چون هر کودکی ویژگیهای منحصربهفرد خود را دارد. اگر از کودک درونگرا بخواهیم مخالف سرشت خود رفتار کند، او این پیغام را دریافت میکند که چیزی در وجودش اشتباه است. این احساس سردرگمی باعث میشود او نتواند ظرفیتهای واقعی خود را شکوفا کند. بنابراین عزت نفس کودک کاهش مییابد.
در بخشی از این کتاب به اهمیت پذیرفته شدن کودکان درونگرا در خانواده اشاره شده است: «معمولترین تلههای کودکان درونگرا، گم شدن در دنیای درون و نادیده گرفته شدن از سوی دنیای بیرون است. اگر والدین با کودکان درونگرای خود صحبت کنند و واقعا به آنها گوش کنند، آنها میآموزند بهراحتی بین افکار درونی خود و جهان بیرون در رفت و آمد باشند. اگر کودکان درونگرا با احساس آسودگی و پذیرفته شدن در تعاملات خانوادگی خود بزرگ شوند، خودشان را باور خواهند کرد و عزت نفس خوبی خواهند یافت. آنها قادر خواهند شد بهآسانی بین جهان باشکوه درونی خود و جهان بیرون حرکت کنند. آنها خواهند آموخت که چگونه «مخزن انرژی» خود را پر و محرکهای محیط اطراف خود را مدیریت کنند.»